مردی در حال مرگ بود وقتی که متوجه مرگش شد
خـــــــدا را با جعبه ای در دست دید .
خدا : وقت رفتنه ....!
مرد :به این زودی ؟؟؟؟من نقشه های زیادی داشتم ....!
خدا : متاسفم !!!! ولی وقت رفتنه .
مرد : در جعبه چی دارید ؟؟؟
خدا : متعلقات تو را !!!
مرد : متعلقات من ؟؟یعنی همه چیر های من,لباسهام ,پولهام و .....
خدا :انها دیگر مال تو نیستند انها متعلق به زمین هستن .
مرد : خاطراتم چی ؟؟؟؟
خدا :انها متعلق به زمان هستند .
مرد :خانواده و دوستانم ؟؟؟
خدا : نه , انها موقتی بودند .
مرد :زن و بچه هایم ؟؟؟
خدا : انها متعلق به قلبت بود .
مرد :پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هست.
خدا :نه , انها متعلق به گرد و غبار هستند .
مرد :پس مطمئنا روحم است ؟؟؟
خدا :اشتباه میکنی روح تو متعلق به من است .
"مرد با اشک در چشمهایش و با ترس جعبه را در دست گرفت و باز کرد , دید خالی است !!!!"
مرد دل شکسته گفت : من هرگز چیعزی نداشتم ؟؟؟
خدا : درسته , تو مالک هیچ چیز نبودی !!!
مرد :پس من چی داشتم ؟؟
خـــــدا : لحظات زندگی مال تو بود , هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود .
زندگی فقطلحظه ها هستند .
قدر لحظه ها را بدانیم ,
ولحظه ها را دوست داشته باشیم.
asadi_m212.loxblog.com